تراوشات ذهن پریشان من . . .

 

بيشتر مواقع


پشت جمله ی


"عيب نداره، مهم نيست" ،


يه دل شكسته خوابيده . . .

+نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,ساعت15:25توسط Atieh Zahir | |

 

ببـــیــــــن این اسمش دلــــــه . . .


اگر قرار بــــــود بفهمه که


فاصله یعنی چــــــــی


اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه . . .


می شد مغــــــــز . . .


دلـــــه


نمی فهمــــــه . . .

+نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,ساعت15:20توسط Atieh Zahir | |

 

خیلی سخته


نگه داشتن بغض پشت تلفن



مخصوصاً وقتی که میخوای نفهمه . . .


هی قورتش میدی


هی . .


اما آخرم چیکه چیکه اشکات گونه ها تو خیس میکنه . . .


اون موقع اس که یهو تلفنُ قطع مکنی


بعدشم میگی خودش قطع شد . . .

+نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,ساعت15:13توسط Atieh Zahir | |

 

تو بخواب آرام جانم

من نگهبان فانوس خوشبختیت خواهم شد

و نمی گذارم هیچ گاه خاموش شود . . .

آرام گیر

من مراقب تمام آرزوهایت هستم تا بر باد نرود

تا یک تار مو از سر رویاهایت کم نشود . . .

آرام سر بر بالین رویاهایت بگذار

که قسم به جان تمام دلتنگی هایم

لحظه ایی پلک بر هم نخواهم گذاشت

تا آرام به شهر رویاهایت سفر نکنی . . .

بخواب خسته ی من

بانوی رویاهایت در خواب انتظار تو را میکشد

منتظر است تا یک بار دیگر

طعم عشق را

با لبان تو تجربه کند . . .

بخواب . . .

آرام گیر . . .

من برای تمام نگرانی هایت بیدارم . . .


 

                                                                              Atieh Zahir

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت17:4توسط Atieh Zahir | |

 

در دنیایی که من و تو در آن زندگی میکنیم ,


ساعت به وقت انسانیت خواب است


و شغل مردمانش خیانت


و تفریحشان فریب دادن است . . .


آدم های دنیای من و تو


حتی با خودشان هم غریبه اند ,


پس دیگر به من وتو رحم نمیکنند . . .


در این دنیا صداقت یعنی حماقت

و عشق به سخیف ترین معانی تعبیر میشود . . .

در این شهر هزار رنگ , به دنبال عشق نگرد

که جز هوس و شهوت چیزی نخواهی یافت . . .

پاکی در این شهر کثیف معنی ندارد . . .

در این شهر دختران برای زنده ماندن


تن میفروشند و فاحشه نامیده میشوند

و هیچ کس نمیداند

 

که چه باکره هایی که با ذهن های فاحشه آلودشان در این شهر قدم میزنند


و ذهن ها را بیمار میکنند . . .

در دنیای من و تو هر چه تنهاتر باشی آرام تری . . .

مواظب خودت باش

این دنیا وحشی تر از این حرفاست  . . .

 

Atieh Zahir


 

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت21:27توسط Atieh Zahir | |

 

کوچ پرندگان به من آموخت



وقتی هوای رابطه


سرد است



باید رفت . . .

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:49توسط Atieh Zahir | |

 

خدایـــــا



میوه ی کدام درختت را گاز بزنم



که از زمیــن رانـــده شوم . . . ؟!؟؟

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:46توسط Atieh Zahir | |


گـاهـی دلِـت مـیـخـواد


هـمـه بـغـضـات از تــو نـگـاهِـت خـونـده بـشـه


چون کـه جـسـارت گـفـتـن کـلـمـه هـا رو نـداری . . .


امـا یـه نـگـاه گُـنـگ تـحـویـل مـیـگـیـری


و یـه جـمـلـه مِـثـلـه:


چـیـزی شـده  . . . ؟؟؟!


اونـجـاسـت کـه بـُغـضـتـو بـا یـه لـیـوان سـکـوتـت سـر مـیـکـشـی


و بـا لـبـخـنـد مـیـگـی :


نــه هـیـچـی . . . .


 

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:42توسط Atieh Zahir | |

 


کاش باران بگیرد . . .



کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند



و من همه ی دلتنگی هایم را رویش “ها” کنم



و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم


و خلاص . . .

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:36توسط Atieh Zahir | |

 

وقتی نیست نباید اشک بریزی . . .



باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند


تا کوه شوند ،


تا سخت شوند ،

همین ها تو را میسازد . . .


سنگت می کند


درست مثل خودش . . .



باید یادت باشد


حالا که نیست



اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند . . .


میدانی . . . ؟!؟؟



آخر هرکسی لیاقت تو و


اشک هایت را ندارد . . . .

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:28توسط Atieh Zahir | |

 


گاهی


چه اصرار بیهوده ایست


اثبات دوست داشتنمان . . .


چراکه بیشتر دوستمان دارند وقتی


دوستشان نداریم . . .

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:24توسط Atieh Zahir | |

 

بی خیال است . . .


خیلی بی خیال


همان کسی که


تمام خیال من است . . .

 

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:21توسط Atieh Zahir | |

 

هر جا که می بینم نوشته است :



خواستن توانستن است 



آتش می گیرم  . . .



یعنی او نخواست


که نشد . . . . ؟!؟؟

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت14:48توسط Atieh Zahir | |

 

تنهــا بودن . . .


قــدرت مــی خــواهــد


و ایـن قــدرت را کســی بـه مـن داد


کـه روزی مـی گفت


تنهــــایـت نمــی گــذارم  . . .

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت14:42توسط Atieh Zahir | |

 

دلم بچگی میخواهد . . .


نمی دانم جلوی كدامین مغازه


پا بكوبم . . . ؟!؟؟


كه برایم


آرامش بخرند . . .

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت14:39توسط Atieh Zahir | |

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 26 صفحه بعد