تراوشات ذهن پریشان من . . .

در این روز ها که سرنوشت من با گذشتن هر ثانیه و هر دقیقه و هر ساعت می گذرد من در هر ثانیه و هر دقیقه و هر ساعتش دلتنگه تو هستم ....

و با ورق خوردن هر برگه ی تقویم انتظارم بر دلتنگیه من بر ورق بعدیه تقویم انتظار بیشتر می شود

و من

.....

و من منتظر نشته ام بر سر اول جاده ی دلتنگی

تا

......

تا روزی چشمان خشک شده ام به جاده انتظار روشن شود

و

شکسته شود طلسم جدای بین من وتو

. . . . . . . . . . . . .

آری

من منتظر نشته ام به امید دیدار تو

به امید دوباره به آغوش کشیدن تن مهربانت

و

به امید دوباره سر کشیدن بوی عشق

............

با اینکه همه در گوشم زمزمه می کنند که دروغ است

دروغ است انتظار .. و دروغ است عشق

ولی من حرفای هیچ کس را باور ندارم

من فقط تو را باور دارم

توی که سالهاست به انتظارت نشسته ام

و

باز هم مینشینم

. . . . . . . .

تو میای من مطمئنم

-----------------------

تا دیداره دوباره ات خدانگهدار

قرار ما بر سر جاده ی دلتنگی

.....

 

 

 

 

                                            Atieh Zahir

 

 

+نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت21:32توسط Atieh Zahir | |

 

چه سخت است در كنار جمع بودن
ولي در گوشه اي تنها نشستن
به چشم ديگران چون كوه بودن
ولي در خود به آرامي شكستن

...

+نوشته شده در چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:,ساعت16:49توسط Atieh Zahir | |

 

  گفتگوی دوست داشتنی ما با خدا

 

همه ما پنهانی و در نهان ، دل گفته هایی با خدا داریم

کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده است

آنچه در این پست می خوانید بخشی هایی از گفتگوهای “من و شما” با خداست:

همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی

سراغش را می گیریم … همان که هیچگاه ما را از یاد نمی‌برد . . .

گفتم: خسته‌ام

گفت: “لاتقنطوا من رحمة الله” از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/۵۳)

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: “فاذکرونی اذکرکم” منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/۱۵۲)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: “و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا” تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه
(احزاب/۶۳)


گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: “واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله” کارهایی که به تو گفتم انجام بده و
صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/۱۰۹)

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است… یک
اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: “عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم” شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه
(بقره/۲۱۶)

گفتم: “انا عبدک الضعیف الذلیل…” اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: “ان الله بالناس لرئوف رحیم” خدا نسبت به همه‌ی مردم (نسبت به همه) مهربان است
(بقره/۱۴۳)

گفتم: دلم گرفته

گفت: “بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا” (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و
رحمت خدا شاد باشند (یونس/۵۸)

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: “ان الله یحب المتوکلین” خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل
عمران/۱۵۹)

گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن!

گفت: “و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة
انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره” بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت
می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید
تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/۱۱)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم؛

گفت: “فانی قریب” من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: “و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال” هر
صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن
(اعراف/۲۰۵)

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: “ألا تحبون ان یغفرالله لکم” دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/۲۲)

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: “و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه” پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه
کنید (هود/۹۰)

گفتم: با این همه گناه… آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: “الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده” مگر نمی‌دانید خداست که توبه را
از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/۱۰۴)

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: “الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب”(ولی) خدا عزیز و دانا است، او
آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۳)

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: “ان الله یغفر الذنوب جمیعا” خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/۵۳)

گفتم: یعنی اگر باز هم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: “و من یغفر الذنوب الا الله” [چرا که نه!] به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟
(آل عمران/۱۳۵)

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛
عاشق می‌شوم! … توبه می‌کنم

گفت: “ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین” [این را بدان که] خدا هم
توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/۲۲۲)

ناخواسته گفتم: “الهی و ربی من لی غیرک” ای خدا و پروردگار من! [آخر] من جز تو که
را دارم؟

گفت: “الیس الله بکاف عبده” خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت: “یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی
یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما” ای
مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و
فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی
بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. ( احزاب/۴۲)

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: “ان الله یحول بین المرء و قلبه” خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/۲۴)

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت: “نحن اقرب الیه من حبل الورید” ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/۱۶)



با خودم گفتم:

خداوند!… خالق هستی!… با فرشته‌هایش!… به ما درود می‌فرستند تا هدایت شویم؟!

پس باید ثابت کنم که شایسته‌ی سلام و درود عرشیانم

باید گوهر درونم را از هرچه زنگار پاک کنم

+نوشته شده در دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:,ساعت21:27توسط Atieh Zahir | |

سلام بر عشق حتی اگر سهم ما از عشق یک بیابان آوارگی وسر گر دانی باشد ،

سلام بر عشق حتی اگر سهم ما ازعشق یک بیستون تنهایی وحرمان باشد ،
سلام بر عشق حتی اگر آماج تیر بلا وزخمی خنجر جفا باشیم .
سلام برعشق حتی اگر روح از کمان جانمان بیرون کشد .
سلام برعشق حتی اگر در چاهی از تاریکی وظلمت انداخته شویم.
سلام بر عشق حتی اگر خار در چشم واستخوان در گلویمان نگه دارد .
سلام بر عشق حتی اگر جز نا له ،از نوای نی از نیستان بریده مان برنخیزد... 
هرچند ماییم وسینه های شرحه شرحه از فراق
هرچند ماییم ونگفتن درد اشتیاق ،
ماییم بی لب دمساز ،ماییم ونگفتن گفتنی های بسیار ،
ماییم ونرسیدن ها وندیدن ها .....
اما باز هم سلام بر عشق سلام بر عشق

 

+نوشته شده در یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:,ساعت10:28توسط Atieh Zahir | |

 

گـل يا پــوچ؟

دستت را باز نكن، حســم را تباه مكــن

بگذار فقط تصــــــور كنم ..

كه در دستانت

برايـــم كمي عشق پنهـــان است

...

+نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت12:2توسط Atieh Zahir | |


 

هر روز تكراريست

صبح هم ماجراي ساده ايست

گنجشكها بي خودي شلوغش مي كنند
...

+نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت11:56توسط Atieh Zahir | |